#خاطره_شهید_مدافع
#محسن_حججی
عاشق آلبالو بود. دو سه تا صندوق گرفتم برایش شربت و مربا درست کنم. خودش نشست کنارم و درشت هایش را سوا کرد. ازم خواست برایش فریز کنم که زمستان هم داشته باشیم…
الان آلبالوها توی فریزر هست ولی محسنم…
#همسر_شهید_حججی
#شهید_حججی
برای شادی روح شهید حججی #صلوات:
#خاطرات:
? دعای عرفه رفتم گلزار شهدا. اتفاقی نشستم سر یک قبر. روی سنگ قبر خواندم"شهید محسن حججی". جا خوردم. خوب که دقت کردم دیدم نوشته “شهید محسن حجتی".
دلم هری ریخت. اگر یک روزی بخواهم بنشینم بالای قبری که نوشته باشد “شهید محسن حججی” چطور؟ تا آخر دعا با این خیالات ضجه زدم و اشک ریختم.
وقتی به محسن ماجرای آن شهید را گفتم خندید “حالا دعا کن اصلا قبر و پیکری باشه که بیای بالا سرش”
رونوشت از کوثرنت
[یکشنبه 1396-11-29] [ 09:22:00 ق.ظ ]
|